The English story of the lying shepherd
داستان انگلیسی چوپان دروغگو
There once was a shepherd boy who was bored as he sat on the hillside watching the village sheep. To amuse himself he took a great breath and sang out, “Wolf! Wolf! The Wolf is chasing the
sheep!
روزی پسری چوپان بود که حوصله اش سر رفته بود او برسر تپه نشسته بود و گوسفندان روستا رو تماشا میکرد. برای سرگرم کردن خودش، نفسی عمیق کشید و فریاد زد: “گرگ! گرگ! گرگ در حال تعقیب گوسفندان است.
The villagers came running up the hill to help the boy drive the wolf away. But when they arrived at the top of the hill, they found no wolf. The boy laughed at the sight of their angry faces
روستاییان با دویدن از تپه بالا اومدن تا به پسر کمک کنن گرگ رو دور کنه. اما وقتی به بالای تپه رسیدن، گرگی پیدا نکردن. پسر با دیدن چهره های عصبانی اونها خندید.
The villagers said: “Don’t say wolf when there is no wolf.” They said this and went down the hill
روستایینان گفتند: “وقتی گرگی نیست، الکی نگو گرگ” . آن ها این را گفتند و از تپه پایین رفتند
آخرین دوره های گردولرن
گام اول برنامه نویسی
رایگان!
گام نهم برنامه نویسی
300,000 تومان
گام هشتم برنامه نویسی
300,000 تومان
گام هفتم برنامه نویسی
200,000 تومان
گام ششم برنامه نویسی
200,000 تومان
گام پنجم برنامه نویسی
200,000 تومان
گام چهارم برنامه نویسی
200,000 تومان
گام سوم برنامه نویسی
300,000 تومان
گام دوم برنامه نویسی
300,000 تومان
جادوگری با پایتون
2,500,000 2,400,000 تومان
Later, the boy sang out again, “Wolf! Wolf! The wolf is chasing the sheep!” To his naughty delight, he watched the villagers run up the hill to help him drive the wolf away
بعداً پسر دوباره فریاد زد: “گرگ! گرگ! گرگ گوسفند رو تعقیب میکنه! با خوشحالی شیطنت آمیز خود، روستاییان رو تماشا کرد که از تپه بالا می آمدند تا به او کمک کنن گرگ رو دور کنه.
When the villagers saw no wolf they sternly said, “Save your frightened song for when there is really something wrong! Don’t cry ‘wolf’ when there is NO wolf!
وقتی روستاییان هیچ گرگی رو ندیدند با جدیت گفتند: “صدای ترسیده خودت رو برای وقتی که واقعاً مشکلی پیش اومد حفظ کن! وقتی گرگی وجود نداره فریاد نزن!
But the boy just grinned and watched them go grumbling down the hill once more
اما پسر فقط لبخند زد و تماشا کرد که اونها با شکایت به پایین تپه برمیگردن.
Later, he saw a REAL wolf prowling about his flock. Alarmed, he leaped to his feet and sang out as loudly as he could, “Wolf! Wolf!”
بعداً، او یک گرگ واقعی رو دید که در اطراف گله اش پرسه می زد. مضطرب از جا پرید و تا جایی که میتونست بلند فریاد زد: «گرگ! گرگ!
But the villagers thought he was trying to fool them again, and so they didn’t come
اما روستاییها فکر کردن که او دوباره داره دروغ میگه، برای همین به کمک او نرفتند.
At sunset, everyone wondered why the shepherd boy hadn’t returned to the village with their sheep. They went up the hill to find the boy. They found him weeping
هنگام غروب همه تعجب کردن که چرا پسر چوپان با گوسفندان خود به روستا برنگشته است. اونها برای پیدا کردن پسر از تپه بالا رفتن. و اونو در حال گریه پیدا کردن.
همین حالا اینستاگرام ما را دنبال کنید تا از آخرین خبرها و آموزش ها مطلع شوید
“There really was a wolf here! The flock has scattered! I cried out, “Wolf!” Why didn’t you come?”
پسر گفت:اینجا واقعاً یک گرگ بود! گله پخش شد! فریاد زدم: گرگ! چرا نیامدین؟
An old man tried to comfort the boy as they walked back to the village
پیرمردی سعی کرد پسر رو در حالی که به روستا برمیگشتن دلداری بده.
“We’ll help you look for the lost sheep in the morning,” he said, putting his arm around the youth, “Nobody believes a liar…even when he is telling the truth
او در حالی که بازویش رو دور جوان انداخته بود، گفت: ما به تو کمک می کنیم تا صبح به دنبال گوسفندهای گمشدت بگردی.
Tip of the English story The Lying Shepherd: No one trusts a liar…even when he tells the truth
نکته داستان انگلیسی چوپان دروغگو : هیچکس به دروغگو اعتماد ندارد… حتی زمانی که او حقیقت را میگوید!
اگر به داستان های انگلیسی همانند داستان انگلیسی چوپان دروغگو علاقمند هستید اینجا کلیک کنید تا به داستان انگلیسی زکریای رازی بروید